بعثت روز بيداری
بعثت روز بيداری
بعثت روز بيداری
نويسنده : احمد تميم داري
يکي از معاني بعثت ، برانگيختن و برخيزاندن است و معني ديگر؛ فرستادن و زنده کردن و بيدار کردن و بيدار ماندن.محققان و مورخان بزرگ زندگي پيامبر را از تولد تا بعثت و از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت يا شهادت بررسي مي کنند.
از معاني اشتقاق هاي ديگر بعثت بگوييم تا برگرديم به تفسير و توضيح و تاويل بعثت.
شتافتن ، برآمدن ، يکديگر را بر کاري برانگيختن ، لشکر يا گروهي را به جايي فرستادن ، روز بعث ، روز رستاخيز را گويند به معني روييدن و برخاستن ، شب بيدار ماندن.
باعث از نامهاي خداوند است و با عوث ظاهرا واژه اي سرياني است ، به معني طلب باران هنگام خشکي و خشکسالي.
در نهج البلاغه ، شريف رضي از گفتار پيشواي مومنان آورده است :
خداوند از ميان فرزندان آدم پيامبران را برگزيد و از ايشان بر وحي پيمان گرفت و از آنان خواست امانت خويش را در تبليغ رسالت ادا کنند.
اين در هنگامي است که بيشتر مردمان عهد و پيمان الهي را دگرگون کردند و بر حق او نادان شدند و با او شريکاني گرفتند و اهريمنان ايشان را از شناخت خداوند بازداشتند و از بندگي خداوند جدا کردند.
بنابراين در گفتار پيشواي مومنان علل بعثت پيامبران عبارت است از:
1_تبديل پيمان الهي 2_ناداني به حق خداوند 3_اتخاذ شريک با خداوند 4_بازداشته شدن از معرفت حق 5_جدايي از عبادت.
در تبليغ رسالت با ايشان گفتگو کنند و خردهاي مدفون در خاک وجود انسان را بيرون بياورند. پيامبران کشاورزان ارواح و افکار مردمانند. سقراط مي گفت :
مادرم فرزندان را نمي آفريند بلکه ايشان را متولد مي کند. من هم افکار را خلق نمي کنم.افکار را متولد مي کنم.
در سخن پيشواي مومنان کلام کاملتر است.
گويد پيامبران همچون کشاورزان و شخم کاراني هستند که ارواح مردمان را زير و زبر مي کنند تا نشانه هاي قدرت خداوند را به آنان نشان دهند.
نشانه هاي قدرت الهي چيست ؟ آسماني که بالاي سر ما آفريده است و زميني که همچون گهواره يا مهد ماست. راههاي معيشت را به ما نشان مي دهند آنچنان که زنده باشيم و زنده بمانيم.
مرگها را به ما ياد آورند، مرگهايي که ما را در اين جهان فنا مي کند و به جهان ديگر مي برد. بر ما ياد آورند بيماري ها و گرفتاري هايي را که ما را پير مي کنند و رويدادهايي که پيوسته به مردم روي مي آورند. خداوند در ميان مخلوق هاي خويش سه چيز را خالي نگذاشته و رها نکرده است :
نبي مرسل ، کتاب منزل ، حجت لازم و دليل استوار و برپا. خداوند پيامبراني مبعوث مي کند که کمي عدد ايشان و فراواني تکذيب کنندگان آنان ايشان را از وظيفه هاشان دور نمي دارد.
پيامبر سابق پيامبر لاحق را معرفي مي کند و پيامبر بعدي ، پيامبر قبلي را معرفي مي کند و به اين طريق ، نسلها و حيات ادامه مي يابد و روزگاران مي گذرد.
پدران مي ميرند و فرزندان ، جاي ايشان را مي گيرند. ابوالفضل بيهقي در مقدمه کتاب خود که به نام خود او مزين است ، 3گروه را در ساختن تاريخ بشر موثر مي داند؛ سلاطين ، فلاسفه و پيامبران ، سلطان سياست مي کند و مظهر قدرت است. فيلسوف مي انديشد و مي انديشاند و مظهر فکرت است.
پيامبر مظهر آگاهي يا نبوت است ؛ قدرت ، فکرت ، نبوت چه واژگان زيبا و عميقي ! اما سلاطين براي دستيابي به تخت سلطنت يکديگر را و حتي فرزندان خود را مي کشند و کور مي کنند فيلسوفان يکديگر را تخطئه مي کنند تا استقلال راي خويش را نشان دهند آنچنان که ارسطو گفت اگرچه استادم افلاطون ، عزيز است اما حقيقت از او عزيزتر است.
پس به نقد و جرح و رد او پرداخت ؛ اما پيامبران در بعثت خويش مويد يکديگرند و بي آن که از يکديگر تقليد کنند يکديگر را تاييد مي کنند، چون همه چنگ در ريسمان الهي زده اند سلاطين يکديگر را مي کشند؛ تقتيل ؛ فيلسوفان يکديگر را رد مي کنند؛ تکذيب ، پيامبران يکديگر را پشتيباني مي کنند:تاييد. بنابراين تاريخ حاصل اين سه واژه است ؛ تقتيل ، تکذيب و تاييد! در قرآن کريم خداوند فرمود ابراهيم از شيعيان نوح است و به پيامبر اسلام مي گويد:
از دين ابراهيم پيروي کن در حالي پاک و نژاده اي و يا آن دين پاک و نژاده است.
به قول محمد جلال الدين بلخي :
پيشتر از خلقت انگورها / خورده مي ها و نموده شورها در تموز گرم مي بينند دي / در شعاع شمس مي بينند في در دل انگور مي را ديده اند/ در فناي محض شيئي را ديده اند آسمان در دور ايشان جرعه نوش / آفتاب از جودشان زربفت پوش چون از ايشان مجتمع بيني دو يار/ هم يکي باشند و هم ششصد هزار بر مثال موجها اعدادشان / در عدد آورده باشد بادشان مفترق شد آفتاب جان ما /در درون روزن ابدان ما تفرقه در روح حيواني بود / نفس واحد روح انساني بود.
خداوند در قرآن فرمود:
پيامبر بدان چه خداوند بر او نازل کرده ايمان آورده است ، مومنان همگي به خداوند و فرشتگان و کتابها و رسولان ايمان آورده اند، ما ميان رسولان او فرقي نمي گذاريم.
پيامبران و مومنان گويند: شنيديم و اطاعت کرديم.
بخشش تو را مي طلبيم و بازگشت ما به سوي توست.
نام ديگر او احمد است که آن هم از ريشه حمد است. ديگر از نامهاي او ضحوک است ، يعني خندان.
پاک نفس بود و گاهي مطايبه و مزاح مي فرمود و مي گفت مزاح مي کنم اما از روي حق ، چنان که روزي زني سالخورده را گفت پيرزنان به بهشت نخواهند رفت.
پيرزن گريست پيامبر فرمود خوش باش که همه جوان شوند، سپس به بهشت روند. پيوسته متبسم بود؛ يعني خندان و با مردم به رفق و مدارا و مهرباني رفتار مي کرد و مي فرمود خداوند مرا امر کرده است با مردم بمدارا رفتار کنم.
ديگر از نامهاي او قثم (ق ث م) به معني بخشنده و عطا کننده ، همچنين جامع جميع صفات کمال.
نام ديگر او ماحي است ؛ يعني محو کننده زشتي ها و بديها و کفر و نفاق و شرک.
همچنين محوکننده گناهان پيروان و مومنان چه در دنيا و چه در آخرت شفيع روز جزا! نام ديگر او حاشر است ، يعني مردمان در حضور با شرافت او در رستاخيز محشور شوند.
عاقبت نيز نام اوست که بعد از او پيامبري نخواهد بود. پس از بعثت کار پيامبر با بشارت و انذار و دعوت آغاز شد.
3سال دعوت آرام و پنهان و سپس دعوت آشکار.به اين واژه ها بنگريد: محمد، احمد. بشارت ، انذار، دعوت ، رسالت ، نبوت و ولايت ! بني اميه در تاريخهاي منحرف خود (تاريخ نويسي ) پيامبر را پيامبر جنگ معرفي کرده اند، زيرا خود پيوسته در جنگ بودند، به قول فضل بن شاذان در کتاب الايضاح ، بدي هاي خود را به پيامبر نسبت مي دادند تا اعمال و رفتار ناشايسته شان توجيه پذير باشد.
پيامبر 13سال در مکه بودند و 10سال در مدينه.
در آغاز بعثت پس از نزول قرآن و فرمان خداوندي به دعوت پنهاني پرداختند، پيوسته در صلح و آرامش بودند، مخالفان به جنگ مي پرداختند.
در ايام جواني پيش از بعثت بنا به روايات سيره ابن هشام و ابن اسحاق در جنگ فجار شرکت کردند.
اگر کسي در مکه مظلوم واقع مي شد، تنها قبيله خود آن ستمديده بايد از او دفاع مي کردند، اما در ماجراي حلف الفضول ، پيامبر با جوانمردان مکه عهد کردند که هر کس متعلق به هر قبيله اگر بر او ستمي رود، بايد از او دفاع شود.
پيامبر از آغاز نوجواني و جواني به امين معروف شد. هر کسي امانتي نزد او مي نهاد بدرستي از آن حفاظت مي کرد.
ازدواج پيامبر با حضرت خديجه بنت خويلد، تحول بزرگي در تاريخ اسلام به وجود آورد.
يکي از مخالفان نبوت مي گفت پيامبر آغاز کار خود را با سرمايه زني سرمايه دار بنا نهاد.
اين سخن در حالتي قابل تامل است که خديجه ثروت خود را از طريق توسعه اسلام افزايش داده باشد، در حالي که خديجه تمامي ثروت خود را در راه نشر اسلام از دست داد و در ماجراي تحريم اقتصادي و سياسي و اجتماعي شعب ابي طالب براي کمترين خوراک به مضيقه افتاد.
از آغاز بعثت ، ماجراهاي شگفتي پديد آمد که هر يک شايسته تحقيق دقيق و فراوان است.
حدود 10سال پيش از بعثت علي ع به دنيا آمد و پيامبر نگهداري او را تکفل فرمود و خديجه علي را همچون فرزند خود مي دانست.
علي پيوسته با پيامبر بود و فرمود که من و علي از نوري واحديم و در ماجراي عقد اخوت در مدينه پيامبر علي را برادر خود اعلام کرد.
ازدواج با خديجه ، وجود علي و نزول قرآن مهمترين حوادثي بود که در آغاز بعثت جلب نظر مي کند. پيامبر، علي ، خديجه و قرآن عامل اساسي ظهور و پيشرفت اسلام بوده است.
طوايف قريش دعوت پيامبر را نمي پذيرفتند و مي کوشيدند او را از دعوت منصرف سازند. ابوطالب ع از پيامبر حمايت مي کرد و پيامبر را از آسيبهاي مخالفان محفوظ مي داشت.
با بعثت پيامبر تمام معادلات سياسي و تجاري و اجتماعي و اعتقادي مکه به هم مي خورد:
1-درآمد از راه فساد و فحشا و تاسيس عشرتکده ممنوع مي شد
2-بت پرستي ، شرک و کفر رخت بر مي بست
3-افتخارات و مباهات قبيله اي بي معني مي شد.
4-ضعيفان و بيچارگان مکه حمايت مي شدند.
5-ثروت در ميان مردم توزيع مي شد و اقطاب ثروت از ميان مي رفتند
6-تساوي نژاد برقرار مي گشت و هيچکس بر کسي ديگر برتري نداشت ، الا به تقوا
7-يهوديان و مسيحيان براي ايجاد ارتباط با مکه بايد با شاخص هاي جديدي روابط برقرار مي کردند.
جين آلتر، محقق امريکايي در جزوه اي با عنوان دولت اسلامي (Islamic State)نوشته است حکومتهاي بزرگ براساس 2سازمان بزرگ حفظ مي شوند:
1-سازمان هاي نظامي 2-سازمان هاي اداري وظيفه اين دو سازمان اين بود که منافع اقليتي را در برابر اکثريت حفظ کنند.
پيامبر منافع اکثريت را به اقليت ترجيح داد و با طرح قانون دفاع و جهاد همه مسلمانان و مومنان را سپاهي قرار داد.
وقتي منافع اکثريت در نظر آمد تمام نظامات اداري و قبيله اي و سپاهي بر هم ريخت.
اکنون انواع ديگري از مقررات سپاهي و اداري (لشکري و کشوري ) بايد پديد مي آمد.
خداوند در قرآن فرمود به ياد بياوريد که همگي دشمن يکديگر بوديد. يادآوريد نعمتهاي خداوند را که در دلهاي شما الفت افکند و در اثر اين نعمت برادران يکديگر شديد.
در پرتگاه حفره آتش بوديد. و خداوند همه شما را نجات داد. اين چنين است که خداوند آيات خويش را براي شما تبيين مي کند، شايد هدايت شويد.
(سوره آل عمران ، آيه 103) ديگر از اعمال عظيمي که پيامبر بر پايه تعليمات قرآن ارائه کرد، دعوت اهل کتاب بود، يعني مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان.
.. ايشان دعوت کرد که بياييد به واژه اي مشترک که ميان ما و شماست ، چنگ بزنيم :
1-جز خداي واحد، خدايي را نپرستيم 2_هيچ چيز و هيچ کس را شريک او قرار ندهيم 3_هيچ فرد يا گروهي ، فرد يا گروه ديگر را ارباب خود قرار ندهد. (آل عمران ، 64) مي بينيم که پرستش خداي واحد و عدم شرک ، نتايجي دربر دارد که يکي از آن نتايج اين است که کسي ، ديگري را رب خود قرار ندهد.
اساس استعمار قديم و جديد در جوامع بشري ، ربوبيت انسان نسبت به انسان است.
اقبال پاکستاني سروده است :
آدم از بي بصري بندگي آدم کردگوهري داشت ولي نذر قباد و جم کرديعني از خوي غلامي زسگان پست تر است من نديدم که سگي پيش سگي سر خم کرد توحيد يا يکتاپرستي که بزرگ ترين نعمت الهي و بزرگ ترين هديه پيامبر است ، ملزومات و ضمايمي دارد و تنها به لقلقه زبان نيست.
آثار عملي ، فردي و خانوادگي و اجتماعي و اخلاقي فراوان به دنبال دارد.
برگرديم به کليد واژه هاي اصلي بعثت پيامبر:
بعثت = برانگيختگي دروني و بيروني ، توحيد= وحدت عبادي و وحدت اجتماعي ، نبوت = آگاهي براساس خرد و خردمندي ، امامت = پيشوايي بر اساس هدايت ، ولايت = دوستي و محبت که اساس آفرينش است ، عدالت = با تعريف هاي معين و کاربرد مشخص ، يعني قرار گرفتن هر امري در جايگاه خويش.
ما واقعا به اين واژگان معتقديم و آنها را در عمل به کار مي بريم ؟
منبع: روزنامه جام جم
/س
از معاني اشتقاق هاي ديگر بعثت بگوييم تا برگرديم به تفسير و توضيح و تاويل بعثت.
شتافتن ، برآمدن ، يکديگر را بر کاري برانگيختن ، لشکر يا گروهي را به جايي فرستادن ، روز بعث ، روز رستاخيز را گويند به معني روييدن و برخاستن ، شب بيدار ماندن.
باعث از نامهاي خداوند است و با عوث ظاهرا واژه اي سرياني است ، به معني طلب باران هنگام خشکي و خشکسالي.
در نهج البلاغه ، شريف رضي از گفتار پيشواي مومنان آورده است :
خداوند از ميان فرزندان آدم پيامبران را برگزيد و از ايشان بر وحي پيمان گرفت و از آنان خواست امانت خويش را در تبليغ رسالت ادا کنند.
اين در هنگامي است که بيشتر مردمان عهد و پيمان الهي را دگرگون کردند و بر حق او نادان شدند و با او شريکاني گرفتند و اهريمنان ايشان را از شناخت خداوند بازداشتند و از بندگي خداوند جدا کردند.
بنابراين در گفتار پيشواي مومنان علل بعثت پيامبران عبارت است از:
1_تبديل پيمان الهي 2_ناداني به حق خداوند 3_اتخاذ شريک با خداوند 4_بازداشته شدن از معرفت حق 5_جدايي از عبادت.
وظيفه پيامبران
در تبليغ رسالت با ايشان گفتگو کنند و خردهاي مدفون در خاک وجود انسان را بيرون بياورند. پيامبران کشاورزان ارواح و افکار مردمانند. سقراط مي گفت :
مادرم فرزندان را نمي آفريند بلکه ايشان را متولد مي کند. من هم افکار را خلق نمي کنم.افکار را متولد مي کنم.
در سخن پيشواي مومنان کلام کاملتر است.
گويد پيامبران همچون کشاورزان و شخم کاراني هستند که ارواح مردمان را زير و زبر مي کنند تا نشانه هاي قدرت خداوند را به آنان نشان دهند.
نشانه هاي قدرت الهي چيست ؟ آسماني که بالاي سر ما آفريده است و زميني که همچون گهواره يا مهد ماست. راههاي معيشت را به ما نشان مي دهند آنچنان که زنده باشيم و زنده بمانيم.
مرگها را به ما ياد آورند، مرگهايي که ما را در اين جهان فنا مي کند و به جهان ديگر مي برد. بر ما ياد آورند بيماري ها و گرفتاري هايي را که ما را پير مي کنند و رويدادهايي که پيوسته به مردم روي مي آورند. خداوند در ميان مخلوق هاي خويش سه چيز را خالي نگذاشته و رها نکرده است :
نبي مرسل ، کتاب منزل ، حجت لازم و دليل استوار و برپا. خداوند پيامبراني مبعوث مي کند که کمي عدد ايشان و فراواني تکذيب کنندگان آنان ايشان را از وظيفه هاشان دور نمي دارد.
پيامبر سابق پيامبر لاحق را معرفي مي کند و پيامبر بعدي ، پيامبر قبلي را معرفي مي کند و به اين طريق ، نسلها و حيات ادامه مي يابد و روزگاران مي گذرد.
پدران مي ميرند و فرزندان ، جاي ايشان را مي گيرند. ابوالفضل بيهقي در مقدمه کتاب خود که به نام خود او مزين است ، 3گروه را در ساختن تاريخ بشر موثر مي داند؛ سلاطين ، فلاسفه و پيامبران ، سلطان سياست مي کند و مظهر قدرت است. فيلسوف مي انديشد و مي انديشاند و مظهر فکرت است.
پيامبر مظهر آگاهي يا نبوت است ؛ قدرت ، فکرت ، نبوت چه واژگان زيبا و عميقي ! اما سلاطين براي دستيابي به تخت سلطنت يکديگر را و حتي فرزندان خود را مي کشند و کور مي کنند فيلسوفان يکديگر را تخطئه مي کنند تا استقلال راي خويش را نشان دهند آنچنان که ارسطو گفت اگرچه استادم افلاطون ، عزيز است اما حقيقت از او عزيزتر است.
پس به نقد و جرح و رد او پرداخت ؛ اما پيامبران در بعثت خويش مويد يکديگرند و بي آن که از يکديگر تقليد کنند يکديگر را تاييد مي کنند، چون همه چنگ در ريسمان الهي زده اند سلاطين يکديگر را مي کشند؛ تقتيل ؛ فيلسوفان يکديگر را رد مي کنند؛ تکذيب ، پيامبران يکديگر را پشتيباني مي کنند:تاييد. بنابراين تاريخ حاصل اين سه واژه است ؛ تقتيل ، تکذيب و تاييد! در قرآن کريم خداوند فرمود ابراهيم از شيعيان نوح است و به پيامبر اسلام مي گويد:
از دين ابراهيم پيروي کن در حالي پاک و نژاده اي و يا آن دين پاک و نژاده است.
به قول محمد جلال الدين بلخي :
پيشتر از خلقت انگورها / خورده مي ها و نموده شورها در تموز گرم مي بينند دي / در شعاع شمس مي بينند في در دل انگور مي را ديده اند/ در فناي محض شيئي را ديده اند آسمان در دور ايشان جرعه نوش / آفتاب از جودشان زربفت پوش چون از ايشان مجتمع بيني دو يار/ هم يکي باشند و هم ششصد هزار بر مثال موجها اعدادشان / در عدد آورده باشد بادشان مفترق شد آفتاب جان ما /در درون روزن ابدان ما تفرقه در روح حيواني بود / نفس واحد روح انساني بود.
خداوند در قرآن فرمود:
پيامبر بدان چه خداوند بر او نازل کرده ايمان آورده است ، مومنان همگي به خداوند و فرشتگان و کتابها و رسولان ايمان آورده اند، ما ميان رسولان او فرقي نمي گذاريم.
پيامبران و مومنان گويند: شنيديم و اطاعت کرديم.
بخشش تو را مي طلبيم و بازگشت ما به سوي توست.
اسامي رسول اسلام
نام ديگر او احمد است که آن هم از ريشه حمد است. ديگر از نامهاي او ضحوک است ، يعني خندان.
پاک نفس بود و گاهي مطايبه و مزاح مي فرمود و مي گفت مزاح مي کنم اما از روي حق ، چنان که روزي زني سالخورده را گفت پيرزنان به بهشت نخواهند رفت.
پيرزن گريست پيامبر فرمود خوش باش که همه جوان شوند، سپس به بهشت روند. پيوسته متبسم بود؛ يعني خندان و با مردم به رفق و مدارا و مهرباني رفتار مي کرد و مي فرمود خداوند مرا امر کرده است با مردم بمدارا رفتار کنم.
ديگر از نامهاي او قثم (ق ث م) به معني بخشنده و عطا کننده ، همچنين جامع جميع صفات کمال.
نام ديگر او ماحي است ؛ يعني محو کننده زشتي ها و بديها و کفر و نفاق و شرک.
همچنين محوکننده گناهان پيروان و مومنان چه در دنيا و چه در آخرت شفيع روز جزا! نام ديگر او حاشر است ، يعني مردمان در حضور با شرافت او در رستاخيز محشور شوند.
عاقبت نيز نام اوست که بعد از او پيامبري نخواهد بود. پس از بعثت کار پيامبر با بشارت و انذار و دعوت آغاز شد.
3سال دعوت آرام و پنهان و سپس دعوت آشکار.به اين واژه ها بنگريد: محمد، احمد. بشارت ، انذار، دعوت ، رسالت ، نبوت و ولايت ! بني اميه در تاريخهاي منحرف خود (تاريخ نويسي ) پيامبر را پيامبر جنگ معرفي کرده اند، زيرا خود پيوسته در جنگ بودند، به قول فضل بن شاذان در کتاب الايضاح ، بدي هاي خود را به پيامبر نسبت مي دادند تا اعمال و رفتار ناشايسته شان توجيه پذير باشد.
پيامبر 13سال در مکه بودند و 10سال در مدينه.
در آغاز بعثت پس از نزول قرآن و فرمان خداوندي به دعوت پنهاني پرداختند، پيوسته در صلح و آرامش بودند، مخالفان به جنگ مي پرداختند.
در ايام جواني پيش از بعثت بنا به روايات سيره ابن هشام و ابن اسحاق در جنگ فجار شرکت کردند.
اگر کسي در مکه مظلوم واقع مي شد، تنها قبيله خود آن ستمديده بايد از او دفاع مي کردند، اما در ماجراي حلف الفضول ، پيامبر با جوانمردان مکه عهد کردند که هر کس متعلق به هر قبيله اگر بر او ستمي رود، بايد از او دفاع شود.
پيامبر از آغاز نوجواني و جواني به امين معروف شد. هر کسي امانتي نزد او مي نهاد بدرستي از آن حفاظت مي کرد.
ازدواج پيامبر با حضرت خديجه بنت خويلد، تحول بزرگي در تاريخ اسلام به وجود آورد.
يکي از مخالفان نبوت مي گفت پيامبر آغاز کار خود را با سرمايه زني سرمايه دار بنا نهاد.
اين سخن در حالتي قابل تامل است که خديجه ثروت خود را از طريق توسعه اسلام افزايش داده باشد، در حالي که خديجه تمامي ثروت خود را در راه نشر اسلام از دست داد و در ماجراي تحريم اقتصادي و سياسي و اجتماعي شعب ابي طالب براي کمترين خوراک به مضيقه افتاد.
از آغاز بعثت ، ماجراهاي شگفتي پديد آمد که هر يک شايسته تحقيق دقيق و فراوان است.
حدود 10سال پيش از بعثت علي ع به دنيا آمد و پيامبر نگهداري او را تکفل فرمود و خديجه علي را همچون فرزند خود مي دانست.
علي پيوسته با پيامبر بود و فرمود که من و علي از نوري واحديم و در ماجراي عقد اخوت در مدينه پيامبر علي را برادر خود اعلام کرد.
ازدواج با خديجه ، وجود علي و نزول قرآن مهمترين حوادثي بود که در آغاز بعثت جلب نظر مي کند. پيامبر، علي ، خديجه و قرآن عامل اساسي ظهور و پيشرفت اسلام بوده است.
طوايف قريش دعوت پيامبر را نمي پذيرفتند و مي کوشيدند او را از دعوت منصرف سازند. ابوطالب ع از پيامبر حمايت مي کرد و پيامبر را از آسيبهاي مخالفان محفوظ مي داشت.
با بعثت پيامبر تمام معادلات سياسي و تجاري و اجتماعي و اعتقادي مکه به هم مي خورد:
1-درآمد از راه فساد و فحشا و تاسيس عشرتکده ممنوع مي شد
2-بت پرستي ، شرک و کفر رخت بر مي بست
3-افتخارات و مباهات قبيله اي بي معني مي شد.
4-ضعيفان و بيچارگان مکه حمايت مي شدند.
5-ثروت در ميان مردم توزيع مي شد و اقطاب ثروت از ميان مي رفتند
6-تساوي نژاد برقرار مي گشت و هيچکس بر کسي ديگر برتري نداشت ، الا به تقوا
7-يهوديان و مسيحيان براي ايجاد ارتباط با مکه بايد با شاخص هاي جديدي روابط برقرار مي کردند.
جين آلتر، محقق امريکايي در جزوه اي با عنوان دولت اسلامي (Islamic State)نوشته است حکومتهاي بزرگ براساس 2سازمان بزرگ حفظ مي شوند:
1-سازمان هاي نظامي 2-سازمان هاي اداري وظيفه اين دو سازمان اين بود که منافع اقليتي را در برابر اکثريت حفظ کنند.
پيامبر منافع اکثريت را به اقليت ترجيح داد و با طرح قانون دفاع و جهاد همه مسلمانان و مومنان را سپاهي قرار داد.
وقتي منافع اکثريت در نظر آمد تمام نظامات اداري و قبيله اي و سپاهي بر هم ريخت.
اکنون انواع ديگري از مقررات سپاهي و اداري (لشکري و کشوري ) بايد پديد مي آمد.
خداوند در قرآن فرمود به ياد بياوريد که همگي دشمن يکديگر بوديد. يادآوريد نعمتهاي خداوند را که در دلهاي شما الفت افکند و در اثر اين نعمت برادران يکديگر شديد.
در پرتگاه حفره آتش بوديد. و خداوند همه شما را نجات داد. اين چنين است که خداوند آيات خويش را براي شما تبيين مي کند، شايد هدايت شويد.
(سوره آل عمران ، آيه 103) ديگر از اعمال عظيمي که پيامبر بر پايه تعليمات قرآن ارائه کرد، دعوت اهل کتاب بود، يعني مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان.
.. ايشان دعوت کرد که بياييد به واژه اي مشترک که ميان ما و شماست ، چنگ بزنيم :
1-جز خداي واحد، خدايي را نپرستيم 2_هيچ چيز و هيچ کس را شريک او قرار ندهيم 3_هيچ فرد يا گروهي ، فرد يا گروه ديگر را ارباب خود قرار ندهد. (آل عمران ، 64) مي بينيم که پرستش خداي واحد و عدم شرک ، نتايجي دربر دارد که يکي از آن نتايج اين است که کسي ، ديگري را رب خود قرار ندهد.
اساس استعمار قديم و جديد در جوامع بشري ، ربوبيت انسان نسبت به انسان است.
اقبال پاکستاني سروده است :
آدم از بي بصري بندگي آدم کردگوهري داشت ولي نذر قباد و جم کرديعني از خوي غلامي زسگان پست تر است من نديدم که سگي پيش سگي سر خم کرد توحيد يا يکتاپرستي که بزرگ ترين نعمت الهي و بزرگ ترين هديه پيامبر است ، ملزومات و ضمايمي دارد و تنها به لقلقه زبان نيست.
آثار عملي ، فردي و خانوادگي و اجتماعي و اخلاقي فراوان به دنبال دارد.
برگرديم به کليد واژه هاي اصلي بعثت پيامبر:
بعثت = برانگيختگي دروني و بيروني ، توحيد= وحدت عبادي و وحدت اجتماعي ، نبوت = آگاهي براساس خرد و خردمندي ، امامت = پيشوايي بر اساس هدايت ، ولايت = دوستي و محبت که اساس آفرينش است ، عدالت = با تعريف هاي معين و کاربرد مشخص ، يعني قرار گرفتن هر امري در جايگاه خويش.
ما واقعا به اين واژگان معتقديم و آنها را در عمل به کار مي بريم ؟
منبع: روزنامه جام جم
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}